1716. مادر

ساخت وبلاگ
۱. دوباره دوست می دارم. دوباره گرم می شوم. دوباره قلبم تندتر می تپد. این داستانِ قدیمی و پرتکرار. چرا کهنه و از مُد افتاده نمی شود؟ چرا مثل لباس, پاره و بدقواره نمی شود؟ ولی یخ می شود فقط. وقتی فیلم را دوست ندارد و تماشایش بیهوده است. آخ. مگر می شود دوستش نداشت؟ او را یا فیلم ها را.۲. بعضی دوست داشتن ها فقط برای همان نگاه اول خوب است. جنسشان همان بارِ اولیست و تمام. و چنان سریع و گذرا. دلِ بزرگی می خواهد دوباره تماشا و عاشق شدن.۳. صائب تبریزی 1716. مادر...ادامه مطلب
ما را در سایت 1716. مادر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fabled بازدید : 16 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 12:13

جملات برایم سخت تر شده اند. بیشتر و بیشتر نیاز دارم که ذهنم قوی باشد و فراموش نکند و سلول های خاکستریِ قهرمان به کمکم بشتابند. بی حوصله نیستم اما خیلی سریع با جملاتِ تکراری به هم میریزم. توانِ مقابله با مباحثِ عمیقِ از سر لجبازی و برنده میدان شدن را ندارم. من در صدرِ لیستِ آدم هایی که شما شکستید! میخواهم کارِ خودم را انجام دهم.

1716. مادر...
ما را در سایت 1716. مادر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fabled بازدید : 16 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 12:13

ایمان بیاور به یک نفر چای ساز حرفه ای که حتی درصد افزایش آبجوش به چای کهنه دم را هم تخمین میزند! 1716. مادر...
ما را در سایت 1716. مادر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fabled بازدید : 16 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 12:13

دزد همه چیز را برد. قبل از ورود به داخل ساختمان, تمام درهای چوبی را شکست. سه ماه گذشت. بعد از اینکه پیرزن به جرم آلزایمر برای همیشه از خانه به آسایشگاه رفت. خانه باغ خالی و عاری از زندگی شد. جایی که وسط زمستان تنها امید بود. درهای سبز و سقف بلند ... می شود برای آمد و شد مهمان نگاه غریبی بود.

1716. مادر...
ما را در سایت 1716. مادر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fabled بازدید : 38 تاريخ : سه شنبه 8 اسفند 1402 ساعت: 0:28

۱. اینکه بگویم تو را می شناسم, ادعای نسبتا گزافی است. باید گوشه هایِ تاریک و خالی از هرگونه عبور و مرور را زیر نظر بگیرم. نه یک روز و نه یک ماه ... سال ... ها. کمی محال است. می دانی ... آنقدر دور بوده ایم که گاهی فراموش میکنم که هستیم. اصلا یکجور دیگر بگویم ... چه اهمیت دارد وقتی نفرین شده ایم و هیچ کداممان در موقعیت خودمان نیستیم. هستیم, اما نیستیم. نه میشناسمت و نه دیگر می شود که بشناسمت.

۲. صائب تبریزی

1716. مادر...
ما را در سایت 1716. مادر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fabled بازدید : 23 تاريخ : سه شنبه 8 اسفند 1402 ساعت: 0:28

در میانه روزهای زندگی که می رود تا فقط ادامه داشته باشد, درگیر دردها و فکرهای دردآوری می شوی. اگر چنان باشد و یا اگر چنین باشد. دو ماه, شصت روز می گذرد و تو در این مدت قشنگ با خودت و خاطره ها و یادها می جنگی. تسلیم شدن حتما در کار نیست. اسمش را می گذاری پذیرفتن. می دانی مثل چیست؟ پذیرفتن اینکه هرکس سلوک و منش خاص خودش را دارد. یکی مثلا مثل جملات طنز اینستا زندگی می کند و یکی شبیه عکس هایِ غذاهایش! یکی عادت دارد تا ساعت ۲ بعدظهر بخوابد اما تا ۴ صبح کار فرهنگی انجام دهد. یا یکی که اصلا اهلش نیست, تولید محتوا کند. هیچ کدام برایت عجیب و غریب نیست. تو می پذیری. در این میان میم و الف پدرهایشان را بخاطر دلیلی مشترک از دست می دهند. در حالی که دانشمندان و محققان در آزمایشگاه ها و مراکز تحقیقاتیشان در حال کم و زیاد کردن عوامل کمی و کیفی هستند و مطالعه می کنند. خنده دار است. ولی تو می پذیری. غمگین هم می شوی. اصلا غم جزئی از ماست. مثل لبخند. من لبخند را دوست دارم. برایم بخند. 1716. مادر...ادامه مطلب
ما را در سایت 1716. مادر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fabled بازدید : 31 تاريخ : سه شنبه 8 اسفند 1402 ساعت: 0:28

۱. حرف نمی زنیم ... حرف نمی زنیم ... زمانی هم که حرف می زنیم می دانم باید تا کجا همراه شوم. دیگر یاد گرفته ام. حرکات چشم ها و سر. حتی جمله بندی و کلمات خاصی که استفاده می شود. اجازه نمی دهد ادامه دهم جز در سکوت. در سکوت شناور شدن سخت است. ایستادگی و مقاومت هم. ۲. از کیلومترها دورتر خبر می رسد. مثلا مایه سرور و شعف. اما من خوشحال نمی شوم. خبر کاملا جدی و رسمی است. مطمئنم که قرار نیست با حضور من اتفاقی بیفتد, همانطور که بدون من. تمام گزاره ها از دو طرف برابرند. برای سنگینی تصمیم, این تنظیمات از پیش بارگذاری شده هستند که می گویند بمان.۳. برای شادی دنبال بهانه می گردم. حتما دیوانه ام. ۴. صائب تبریزی 1716. مادر...ادامه مطلب
ما را در سایت 1716. مادر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fabled بازدید : 42 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1402 ساعت: 17:35

۱. سختی کار کجاست که در کامنت و پیام های رد و بدل شده می نویسند باش! بجای باشه؟!۲. بیخود و بی جهت همین کله صبح یادم افتاد به سالها پیش ... یک زمانی برای وبلاگی کامنت می گذاشتم. چشم روی هم نگذاشته, جواب می داد. داستان بعد از چند بار تکرار, ترسناک شده بود. گویا طرف پشت دری, دیواری کمین کرده بود. با عزم راسخ از طرف پرسیدم که چطور می شود که انقدر اینطور می شود؟ در جواب فرمودن, خنگول! با پیامک مطلع می شوم و در جا جواب می دهم.۳. قبول که با کلمه ها احساس ها رد و بدل نمی شوند, شاید یک روزی دروغگویی بشود حس هفتم.۴. قرار بود برایم یک سری حرکات موزون و ناموزون و روم به دیوار را از همین کانال های ارتباطی مجازی بفرستد که نفرستاد. کلی اندیشیدم که چرا نفرستاده و هنوز در دنیای واقعی سلام علیک دارد!۵. مولوی 1716. مادر...ادامه مطلب
ما را در سایت 1716. مادر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fabled بازدید : 39 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1402 ساعت: 17:35

۱. بخند عزیزم. تا لطفی کرده باشی و من رو از توهماتم نجات داده باشی. چینِ گوشه هایِ چشمات هم شبیه چنگولای گربه قشنگه.

۲. راست گفت ... مگه مُرده ها می تونن از عمق چند متری زمین بیرون بیان و دوباره برگردن به شهرشون و خونه هاشون؟! پس چرا دور قبرستونا حصار می زنند؟!

1716. مادر...
ما را در سایت 1716. مادر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fabled بازدید : 46 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1402 ساعت: 17:35

۱. من خوب می دانم علاج این درد بی درمان کجاست. این را هم خوب تر می دانم که دلم علاج شدن می خواهد. و از همه واضح تر تو را می شناسم که اگر ذره ای, فقط ذره ای راه باز شود ... نور می آید از آن روزن ناچیز ... که جهانی روشن کند.۲. مصلحت از آن دست فیلم هاییست که مدام فکر می کردم یکی باید بازی می کرد که نیست.۳. درست است که منِ خفاش دوباره تا هوا تاریک می شود, چشم هایش گردالی می شود و عینِ ۳۶۰ درجه را می پیماید, اما دیگر روز و شب یکی شده اند. ۴. دلم هوایِ خانه پدری کرده و آدم هایش. ۵. خاقانی 1716. مادر...ادامه مطلب
ما را در سایت 1716. مادر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fabled بازدید : 39 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1402 ساعت: 16:43