3790. اشارت‌ها درست و راست بود اما بشارت‌ها ...

ساخت وبلاگ

۱. از سفر برگشته ام. پاهایم و انگشتانم هنوز ورم و التهاب دارند. اما چاره ای نیست. باید ترسم را جایی میکشتم. باید به نگرانی ها مهلت سر به نیست شدن می دادم. درست قبل از اینکه مایوسم کنند و مانعم شوند. با لجاجت تمام رفتم و بدون پایان دلبخواه برگشتم. درست است که حالا اینجا در خانه نشسته ام و یک تجربه دیگر را پشت سر گذاشته ام, اما هنوز برایم رضایت بخش نیست. فرصت تنها شدن با خودم را نه از لحاظ روحی و نه جسمی را نداشته ام. حداقل راضی کننده نبود. بیشترین کاری که کردم ذهن خوانی و حدس زدن و تحلیل رفتار بقیه آدم ها بود. کار قشنگی نیست, اما تا حد زیادی عادت کرده ام. خیلی هم مصر نیستم که از انجامش فاصله بگیرم. تا حد زیادی خرسند می شوم وقتی معنای حرف ها و رفتارها را دقیق حدس زده باشم. خب ... همچنان نتایج سرد و بی روح حاصل از تلاش هایم را مزه مزه می کنم و هیچ درمان و تغییری پیدا نمی کنم.

۲. هِی خودم را می تکانم, هِی می تکانم, تا چروک ها از روی پوسته درونی ذهنم برداشته شود و صاف و صوف و تازه بنشینم برای ادامه زندگی ... نمی شود. نمی شود که نمی شود. کجا را کج آمدم. فقط دوباره کمی مسلط می شوم به احساسم, به خودم ... و ادامه می دهم.

۳. مهدی اخوان ثالث

1716. مادر...
ما را در سایت 1716. مادر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fabled بازدید : 31 تاريخ : چهارشنبه 15 شهريور 1402 ساعت: 10:55